روزگاری ساعت سازی بود که ساعت هم تعمیر می کرد .
روزی مردی باساعت خراب وارد مغزه شد و گفت :ساعتم خراب شده . فکر می کنید می توانید تعمیرش کنید.
و ساعت ساز جواب داد:خوب ,البته سعی خودم را می کنم .
مرد گفت : متشکرم , اما این ساعت برای من خیلی ارزشمند است و ساعتش را برداشت و رفت .

بعد از او مرد دیگری وارد مغازه شد و گفت : ساعتم دیگر کار نمی کند. اما اگر این چیز کوچک را اینجا گذاری و آن یکی را آنجا, بکار افتاده ولی مطمئنم که دیگر مثل روز اولش کار نمی کند .
ساعت ساز چیزی نگفت و ساعت را گرفت و همان کاری را کرد که مرد گفته بود.

ظهر نشده بود که مرد دیگری وارد مغازه شد .ساعتش را گداشت و گفت یک ساعت دیگر بر می گردم تا ببرمش .این را گفت و مغازه را ترک کرد .

قبل از اینکه ساعت ساز مغازه را تعطیل کند , مرد دیگری وارد مغازه شد و گفت : قربان ساعتم کار نمی کند .من چیزی راجع به تعمیر ساعت نمی دانم . لطفا هر وقت آماده شد خبرم کنید .

به نظر شما از میان این چهار مردی که وارد مغازه شدند , کدامیک ساعتش تعمیر شد ؟
ما اغلب مشکلاتمان را نزد خدا می بریم و پیش از بازگشت , آنها را با خود بر می گردانیم . گاهی برای خدا تعیین می کنیم چگونه گره از مشکل ما باز کند . برای خدا زمان تعیین می کنیم که تا چه زمانی باید دعای ما را برآورده کند .

درست مثل مردانی که به ساعت سازی آمده بودند.

باید مشکل را به خدا واگذار کنیم . او پس از حل آن ما را خبر خواهد کرد .

خداوند همیشه وقت شناس است .