banner banner
مرو ز کعبه عزت که کبریا اینجاست

نیرنگ می زنی به همه با خدا چرا ؟

نیرنگ می زنی به همه با خدا چرا پا می نهی به خلوت ایمان ما چرا

این لحظه ها یکیست پس ایدل چه میکنی این دم جدا تفکر و فردا جدا چرا

سلطان روزگاری و با فکر در همت گشتی بجای اهل کرامت گدا...

ادامه مطلب

بازی زلف تو امشب بسر شانه زچیست

بازی زلف تو امشب بسر شانه زچیست
خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست
گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی
الفت زلف پریشان تو با شانه زچیست
هر کسی از لب لعلت سخنی می گوید
چون ندیدست کسی این همه افسانه زچیست
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
ادامه مطلب

کتاب را نگشودم مگر به حضرت دوست

کتاب را نگشودم مگر به حضرت دوست
که هر چه واژه سبز است نام نامی اوست
به پشت سر منگر گر خدای را خواهی
نظر به آینه کن ,هر چه هست رو در روست
مگر خدای زلیخا رسد به فریادش
به یوسفی که اسیر اطاق تو در توست
اگر چه بد گهری...
ادامه مطلب

یار را از خدا طلب کردم


آسمان صاف و در طلیعه صبح کوکب نقره می زند سوسو
می کند تکدرخت وادی شب گل خورشید زینت گیسو
تیغ برّان رگزن خورشید عالم خفته را زند رگ خواب
قطره های بلور شبنم نور می کند دشت راز را سیراب
روی گلدستۀ چنار سحر گلنوایی ز بلبل شیداست
در نیایشگه سپ...
ادامه مطلب

کبریایی


یار من هم قد و همسان من است
مونس من محرم حال من است
یار من بی من نمی نوشد شراب
چشم او بی من نمی آید به خواب
یار من اندیشه و رای من است
قوت تن پای پویای من است
یار در من ترکتازی می کند
با منش طفلانه بازی می کند
یار بی ان...
ادامه مطلب

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساج...
ادامه مطلب

از بنده خطا آید و از تو عطا

الهی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد ,ای اول بی بدایت و ای آخر بی نهایت

ای ظاهر بی صورت و ای باطن بی سیرت

ای حی بی ذلت و ای معطی بی فکرت ,ای بخشندۀ بی منت

ای دانندۀ رازها ، ای شنوندۀ آوازها

ای بینندۀ نمازها، ای پذیرندۀ نیازها<...
ادامه مطلب

الهی دستم گیر

الهی تو دوستان را به دشمنان می نمایی، درویشان را غم و اندوه دهی و بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی

از خاک آدم کنی و به او چندان احسان کنی، سعادتش بر سر دیوان کنی و به فردوس او را مهمان کنی. مجلسش روضۀ رضوان کنی ، و نان نخوردن گندم با...
ادامه مطلب

عالم همه آیات خدا هست

چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
ما پرتو حقیم ونه اوئیم و هم اوئیم
چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست
هر جا نگری جلوه گه شاهد غیبی است
او را نتوان گفت کجا هست و کجا نیست
در آینه بینید اگر صورت خود ر...
ادامه مطلب

هله عاشقان بکوشید

هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند
دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند
دل و جان به آب حکمت،زغبارها بشوئید
هله ،تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند
نه که هرکه در جهان است نه که عشق جان آن است
جز عشق ...
ادامه مطلب

تنها مرا رها

رو سر بنه ببالین , تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
مائیم و موج سودا , شب تا بروز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تاتو ,هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
مائیم و آب دیده در کنج غم خزیده...
ادامه مطلب

شرابی که زمینای تو خوردم

جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
در روز وصال تو بقربان تو کردم
خون بود شرابی که زمینای تو خوردم
غم بود نشاطی که به دوران تو کردم
آهیست کز آتشکده سینه بر آمد
هر شمع که روشن به شبستان تو کردم
اشکیست که ابر مژه ب...
ادامه مطلب

تو خوبتر زماهی

امشب ترا بخوبی نسبت بماه کردم
تو خوبتر زماهی من اشتباه کردم
دوشینه پیش رویت آئینه را نهادم
روز سفید خود را آخر سیاه کردم
هر صبح یاد رویت تا شامگه نمودم
هر شام فکر مویت تا صبحگاه کردم
تو آنچه دوش کردی از نوک غمزه کردی
ادامه مطلب

سوزد مرا سازد مرا

ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسک...
ادامه مطلب

خیال انگیز

خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر ازین عیبی که میدانی که زیبایی
من از دلبستگی های تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق تر از مایی
بشمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلس افروز...
ادامه مطلب

گیسوی شب

شب این سر گیسوی ندارد که تو داری
آغوش گل این بوی ندارد که تو داری
نرگس که فریبد دل صاحبنظران را
این چشم سخنگوی ندارد که تو داری
نیلوفر سیراب که افشانده سر زلف
این خرمن گیسوی ندارد که تو داری
پروانه که هر دم ز گلی بوسه رباید
این طبع...
ادامه مطلب