پرسیدند از فقر. گفت : فقیر آنست که مستغنی (بی نیاز) است از ماسَوی الله (غیر از خدا ) و ناظر است به الله.

و گفت: معرفت یعنی دیدن همه چیز و آنکه بدانی همه هلاک شدنی هستند الا الله(کل شی هالک الا وجهه).

و گفت :خوش خلقی آنست که ستم خلق در تو اثر نکند , زیرا که هر چیزی را از جانب خدا می دانی.

و گفت :توکل آنست که اگر بدانی در شهر کسی از تو گرسنه تر است , تو او را مقدم بر خود شمری.

و گفت :اخلاص تصفیۀ عمل است از شوایب کدورت.

و گفت: گفت و گو در علل بسته است و افعال در شرک و حق خالی است از همه این موارد و مستغنی است.

و گفت :در عالم رضا اژدهایی است که او را یقین می گویند که اعمال هجده هزار عالم در کام او چون ذره ای است در بیابانی.

گفت :ما تمام سال در طلب بلای او باشیم چون سلطانی در طلب ولایت.

و گفت :مرید در سایۀ توبۀ خود است و حق در سایۀ عصمت.

و گفت: که اجتهاد مرید بر مکشوفات او پیشی دارد و مراد مکشوفات او بر اجتهاد او.

و گفت: دنیا به گذاشتن زهد نفس است و آخرت به گذاشتن زهد دل، و ترک خود گفتن زهد جان.